وقتی تو هستی،قلب من چه ظرفیت عظیمی دارد برای دوست داشتن!وقتی تو پلک می زنی،دنیا چقدر قشنگ است:رفاقت بارانها و ناودانها،گفتگوی رنگین کمان و ابرها و رودخانه ای که در حاشیه خاطرات ما راه می رود.وقتی تو هستی،زندگی من سراسر اتفاق است؛هر ساعت یک اتفاق ساده.ساعت هفت صبح کودکی بازیگوشم پر از شوق مدرسه؛
ساعت هشت پروانه ای معصومم در آرزوی شعله ور شدن؛
ساعت نه یک پرتغال سبزم در حسرت رسیدن؛
ساعت ده پرستویی مهاجرم که دنبال دستهای تو می گردد؛
ساعت یازده یک غزل عاشقانه ام و…
ساعت هفت شب شمعی سراپا اشک و آتش.
وقتی تو هستی،وقتی تو دستم را می گیری،کلمه هایم تمام می شوند و حرفهایم ناتمام می مانند...