-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 شهریورماه سال 1384 08:20
سلام به همه عشقم ٬ سلام به همه دنیام و سلام به نازنین دخترم حالا زهرا یکساله شده و راه میره ٬ بابا و مامان و ددر و به به رو هم میگه!! چه زود گذشت! دیشب گفتی میبینی زهرا چه بزرگ شده و با خودش بازی می کنه ٬ گفتم ساله بعد این موقع یکسره می خواد برات حرف بزنه . گفتی دلم گرفت ٬ همینطور سالها مثل باد میان وقت رفتنش میرسه !...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 تیرماه سال 1383 11:45
چند شب پیش حرفهایی بهم زدی که من رو خیلی سوزوند! از حقوق و وظایفها!! گفتنش حتما واسه این بود که حتما من کوتاهی کردم ٬ مطمئنا همینطوره٬ من خیلی بد و نالایقم. این همه مدت منتظر بودم کنارت باشم و حالا اینطور بد اخلاق و لجبازم! تو خیلی خوب و مهربونی ؛ من از این همه گذشتت واقعا شرمنده ام عزیزم . باور کن عاشقانه می پرستمت و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 خردادماه سال 1383 11:09
سلام ............ هزار تا سلام به بهترین و قشنگترین مرد دنیا ... عزیز دلم٬ دوست دارم واسه همه چیزایی که بهم دادی .. واسه عشقت٬ مهربونیت٬ آرامشم٬ واسه دختر کوچولومون ........ فدای هردوتون بشم من .... نمی دونی چقدر خوشحالم و شاکر ... دلم می خواد به همه داد بزنم و بگم اگه مشکلی دارین ٬ اگه مشکلتون اونقدر بزرگه که صبر...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1383 15:04
سلام سلام به مردترین و بهترین مرد و بابای دنیا! مامان و بابا!! یادته؟! پارسال کجا بودیم؟ اصلا فکر میکردی الان منتظر یه کوچولوی ناز باشیم؟! خدایا شکرت جز معجزه تو ! برای دعای دل پاک همسرم میسر نمیشد! خدایا الان دغدغه ام اینه تا آخر زندگی سلامت و شاد و خوشبخت زندگی کنیم و فرزندانی سالم و صالح داشته باشیم.. خدایا بچه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 اسفندماه سال 1382 14:12
سلام .. خیلی وقته که دیگه اینجا ننوشتم ؛ (از وقتی در اینجا بسته شد .. ) ..... الان که خاطراتم رو مرور می کردم ؛ دیدم چه خوب کردم نوشتم .. اینا نمی زاره خدایی نکرده دچار روزمرگی شم .. چیزی که ازش بدم میاد .. از پنج دی که عهدمون رسمی شد .. بهم قول دادیم که هیچ وقت بهم عادت نکنیم و عاشق بمونیم .. روز عروسیم قشنگترین روز...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 آذرماه سال 1382 09:49
سلام ... عزیزم ... دلم خیلی برات تنگ شده ... خرید ها و کارها حسابی وقتمون رو گرفته .. ذهنم رو بهم ریخته .. با اینکه بهت قول دادم سعی کنم بهترین لحظات رو سپری کنم و شاد باشم .. اما دلهره ها نمی زاره .. شبا خواب ندارم و روزا عصبی !! نمی دونم چه کنم .. فقط بودنت کنارم بهم آرامش میده .. یادم نمیره بیست و نه آبان رو که با...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 آبانماه سال 1382 12:53
دوباره دلم واسه غربت چشمات تنگه ......... دوباره این دل دیوونه واست دلتنگه چه زود گذشت ؛ روزا باهم بودن تو مشهد! وقتی با هم سمت حرم می رفتیم و تو دعا می کردی ! چه به خودم می بالیدم که همسری چون تو دارم! فدای اون چشمان زیبات ؛ نازنینم .. تو رو امام رضا بهم داد .. دعا کردم برام حفظت کنه برای همیشه؛ دعا کردم همیشه عاشق...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 آبانماه سال 1382 11:17
سلام به بهترین آفریدهء خدا ... امروز که دارم این نامه رو می نویسم می دونم شاید تا مدتی نخونیش! چون قراره بعد از ظهر بریم مشهد!! باورت میشه!! با هم !! نمی دونم چی بگم .. ذره ذره وجودم در آتش عشقت می سوزه! هنوز یک ماه از اولین خواستگاری نمیگذره! بعد دو روز از نامه قبل اومدی و همونطور که تو دل من نشتی ... خانواده ام رو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 مهرماه سال 1382 13:39
سلام به بهترین ستاره آسمون عشقم .. به عشق آسمونی خودم .. از دیشب دارم خدا رو شکر می کنم .. خدایی که اونقدر مهربون و خوبه که تنهامون نمیذاره ؛ همیشه و همیشه شاکر این لطفشم .. داره وصال می رسه .. داره کم کم همه سختیها تموم میشه .. داره بوی عشق یه خونه برامون می سازه پر از محبت .. محبت تو عزیزم .. نمی دونی وقتی بابام...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 مهرماه سال 1382 14:58
چون بعدها اینجا میشه مثل دفتر که تو نوشته هاش .. اتفاقات رو دنبال می کنیم برای همیشه برام عزیز خواهد بود .... دلم می خواد اینجا تا سالها باشه و من ببینم روزهایی رو که از دوریت چطور پر می زدم ..... یادش به خیر دو روز پیش که می خواستم خواهرت رو ببینم ؛ چه حالی داشتم .. دست و پام می لرزید و یخ کرده بود .. صورتم داغ شده...
-
زیارت...
جمعه 28 شهریورماه سال 1382 23:19
سلام... چه بوی شامه نوازی می آید... کمی دقت کن .. بوی عطره... عطر ناب .. از کجاست؟ این سوتر میهمانی نشسته. بو از سمت او می آید. خوشا به حالش . به چه قیمت این عطر را گرفته ؟ نمی دانی ؟؟؟ به قیمت ایمانش.. پاکی اش .. مهربانی اش.. روی گشاده اش.. باز هم بگم ؟ به قیمت دل زیبایش که به وسعت آسمان است و به گرمی آفتاب ....
-
مشهد الرضا.... خوش بحالت..
شنبه 22 شهریورماه سال 1382 23:26
السلام علیک یا مولای ؛ یا سیدی ؛ یا علی بن موسی الرضا سالها دلم به عشق دیدارت می تپد . چشمانم مشتاقانه تو را می جویند . سیدی ؛؛؛ اگر الان می تونم به خودم افتخار کنم که زیر سایه ات زندگی می کنم؛ اگر الان نفس می کشم ؛ اگر الان خودم را خوشبخت می دونم ؛ همه به لطفت بوده و هست.. آقای من.. دیر زمانی نیست از زمان سر بر...
-
پیشاپیش روزت مبارک
یکشنبه 16 شهریورماه سال 1382 18:22
سلام ..... الان حتما درد داری و من! باز در کنارت نیستم ..چقدر دوست داشتم تو این همه سختی که گذروندی باهات بودم .. اما خوب .. نمی دونم کی مصلحت میشه ..گل همیشه بهارم؛ نازنین من ؛ روز مرد رو به مردترین مرد دنیام تبریک میگم .. مرد خوبم ... عشق همیشگی من .. امیدوارم قدمهات رو در جای پای علی بزرگ و همتها و... بگذاری .. و...
-
چه روزای سختی بود!
شنبه 1 شهریورماه سال 1382 17:40
سلام به بهترین سرودهء دنیا ..... این تنهایی بهم نشون داد که چقدر بی تو زندگی سخته!! دیگه نه تو من رو تنها بذار .. نه من میرم . می دونی که من رو بردن!!! می دونی .... اون همه زیبایی و لطف خدا در برابر زیبای من حرفی برای سخن نداشت ... من رو آروم نمی کرد .. عروسکم رو بغل می کردم و اشکام جاری میشد .. دلتنگ بودم .. حتی عظمت...
-
دوری تو چه سخت بود..
پنجشنبه 30 مردادماه سال 1382 22:48
سلام......... ۱۵ روز ... ۱۵ روز بی تو . ۱۵ روزی که به چشم دیدم تنهاییم را. ۱۵ شبی که با یادت به خواب رفتم به امید این که لحظه ای روی زیبایت را ببینم و ۱۵ صبحی که با یادت از خواب برخواستم و با خود گفتم یک روز دیگه و هنوز در تنهاییم غوطه ور. با خود می گفتم بعضی وقتها خدا ما را از نعمتی محروم می کنه تا بهتر قدرش را...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 تیرماه سال 1382 15:59
سلام بهترینم امروز هم دوشنبه است .. اما با دوشنبه پیش خیلی فرق داره .. آخه هفته پیش ؛ من کجا بودم و الان کجا!!! وقتی شمال بودم و دور از تو ... دلم نمی خواست اصلا باشم .. باور نمی کنی .. بوی طبیعت دیوونه ام می کنه .. هیچ چیز قشنگ رو الان دوست ندارم تا تو کنارم نباشی .. وقتی با بیتابی ها و دلتنگیام ناراحتت می کنم .. به...
-
دل تنگی
دوشنبه 2 تیرماه سال 1382 17:19
به نام آنکه دوستی را آفرید، عشق را ، رنگ را ... به نام آنکه کلمه را آفرید. و کلمه چه بزرگ بود در کلام او و چه کوچک شد آن زمان که میخواستم از او بگویم. که هر چه بود، پیش از هر کلامی، خودش گفته بود. باید این واژه های کوچک را شست. چه سخت بود بیدلی را ، ساختن خانه ای در دل. و این دل بینهایت، چه جای کوچکی بود برای دل...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 خردادماه سال 1382 12:23
نفسم؛عزیزم؛نیازم؛محبوبم؛شوق آوازم؛نیاز پروازم؛هدفم؛شوق خواستنم ؛معنای لبخندم؛تفسیر اشکام؛ستاره شب تارم؛ حس شور و حال برای واژه هایم ؛ رنگ و معنا برای نفس هایم دلیل تکرار برای خستگی هام یاد تو مرهم؛اسم تو واژه برای آغاز حرفام ؛حریم نگاهت توی چشمام ؛گرمی آغوش دستام از دستات ؛ طرح تقدیر تبسم روی لب هام ؛با تو بودنم نمونه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 خردادماه سال 1382 15:01
وقتی تو هستی،قلب من چه ظرفیت عظیمی دارد برای دوست داشتن!وقتی تو پلک می زنی،دنیا چقدر قشنگ است:رفاقت بارانها و ناودانها،گفتگوی رنگین کمان و ابرها و رودخانه ای که در حاشیه خاطرات ما راه می رود.وقتی تو هستی،زندگی من سراسر اتفاق است؛هر ساعت یک اتفاق ساده.ساعت هفت صبح کودکی بازیگوشم پر از شوق مدرسه؛ ساعت هشت پروانه ای...
-
عیدت مبارک ...... اینم واسه خنده ...
یکشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1382 17:51
تو را دوست دارم (تو را دوست دارم چون نان و نمک... چون لبان گر گرفته از تب که نیمه شبان در التهاب قطره ای آب بر شیر آبی بچسبد. تو را دوست دارم چون شوق و شبهه... انتظار و نگرانی... در گشودن بسته بزرگی که نمی دانی در آن چیست. تو را دوست دارم چون پرواز نخستین با هواپیما... در آستانه دیداری در استانبول چون غوغای درونم... و...
-
وصال
جمعه 26 اردیبهشتماه سال 1382 23:00
به بی کرانه ها نگریستم ؛ در افق به جستجوی تو پرداختم ؛ از فرشتگان نشانی از تو جستم ؛ آسمانها را پیمودم تا نشانی یا حدیثی از تو بدست آورم . از پیری تو را جویا شدم. گفت : دانم. گفتم : بازگو. گفت : تو را بدان جا راهی نیست که اهل دل را مَحرم دانند و بس. در خود فرو رفتم و از هم گسستم. گفتم : شرط محرم شدن . گفت : مُحرم شدن...
-
پرواز با دو بال عاشق
سهشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1382 12:11
سلام به قشنگترین ستاره دنیا از آخرین دفعه ای که اینجا برات گفتم خیلی گذشته ... الان دیگه اونقدر دوست دارم .. که با گفتن .. دوست دارم .. ارضا نمیشم .. و دلم باز آروم نمیشه ... دلم واسه اون لحظاتی که دلم داشت تند تند میزد ... تنگ شد ... و همون ضربان محکم .. به آدم آرامشی میده که بعدش حسرتشو می خوره .. الان دیگه شبا ......
-
آخ جون درست شد...
دوشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1382 23:43
سلام عزیزم .چقدر حرف نگفته مونده . دوباره میام تا گوش بسپارم به حرفهای قشنگت. عزیزم دوستت دارم. تا بعد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 فروردینماه سال 1382 18:05
می خوام که با تو باشم .. تموم لحظام و ... بیام به پات بریزم همه ترانه هامو ... بیا که باز ببینم طراوت بهار رو ... بیا که سر بیاری خزون انتظار رو....... بدون که عالم عشق پر از حرف نگفته ست .. یه دنیا شعر و شادی .. تو خنده هات نهفته است.. من از تو می خونم .. بمون تا بمونم .. که با تو بهارم .. که بی تو خزونم ... می خوام...
-
.... خود خودم
دوشنبه 25 فروردینماه سال 1382 16:41
سلام قشنگم.. بوی بارون ؛ بوی خاک نم زده ؛ قطراتی که مثل مروارید روی صورت می شینن ، همه منو به یاد تو می اندازه . چرا که مثل بارون لطیف و پاک و مهربونی . گل خودم .. دوست داشتم اینجا در کنارم بودی و با هم تو این فضای زیبا دست در دست هم راه می رفتیم تا جایی که پامون دیگه نکشه . اونوقت من سرتو رو پاهام می گذاشتم و برات می...
-
فدای تو
شنبه 23 فروردینماه سال 1382 17:38
لحظهء دیدار نزدیک است...... باز من دیوونه ام؛ مستم باز می لرزد دلم؛دستم ........ باز گویی در جهان دیگری هستم سلام گلم ..... چه سخته .. طاقتی دوری بعد دیدار!!!! دلم می خواست .. تو اون لحظات زیبا کلی حرف بزنم .. اما ..... نمی دونم ضربان قلبم ؛ زبانم رو قاصر کرده بود ... کاش حرفای نگفته رو خودت می فهمیدی .... خیلی سخت...
-
تقدیم به تو که بهترینی
جمعه 22 فروردینماه سال 1382 17:44
خدایا شکرت .. یادته ؟ می گفتن هر کی برا بار اول خونه ات رو ببینه 3 تا حاجتشو میدی .پس حتما اون درخواستا رو هم یادته ! خدای من ! شکرت میگم از این که نعمتی رو بر من ارزانی داشته ای که قابلش نبودم . بازم مثل همیشه این کرم تو است که منو تا اینجا رسونده. محبوب من ! ازت می خوام تو این مسیر دستمو بگیری و آداب پیمودنشو یادم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 فروردینماه سال 1382 18:28
سلام .. می خوام برای تو بنویسم .. تویی که از زمان کودکی به دنبالت بودم .. تویی که حالا پیدات کردم... خیلی حرف دارم برات بزنم اما نمی تونم .. اونقدر دلم برات تنگه .. که بغضه عجیبی گلوم رو گرفته ... حالا بیشتر برات می گم .. فقط می خوام بازم بگم .. اگه کل دنیا رو بدن .. بگن یک دقیقه بهت فکر نکنم .. نمی ارزه .. چه برسه از...