چند شب پیش حرفهایی بهم زدی که من رو خیلی سوزوند! از حقوق و وظایفها!! گفتنش حتما واسه این بود که حتما من کوتاهی کردم ٬ مطمئنا همینطوره٬ من خیلی بد و نالایقم. این همه مدت منتظر بودم کنارت باشم و حالا اینطور بد اخلاق و لجبازم! تو خیلی خوب و مهربونی ؛ من از این همه گذشتت واقعا شرمنده ام عزیزم . باور کن عاشقانه می پرستمت و دوستت دارم ؛ لجبازیم گاهی از دوست داشتن زیادمه ٬ به قول مجنون ؛ اگر با من نبودش هیچ میلی٬ چرا ظرف مرا! بشکسته لیلی ... تو هیچ وقت نزاشتی من حس حسادتم گل کنه ؛ همیشه من مهمترین بودم .. تنها کسی بودم که برات حرف اول رو میزدم ؛ از این همیشه لذت می برم . چون می دونم تو قلبتم مثل همیشه ... مثل اون موقع ها که چون باهم نبودیم و نمی تونستیم حتی ابرازش کنیم چقدر حس تنهایی می کردیم! عزیزم غمت نبینم! من همونطوری که از اول دیدمت و شناختمت و عاشقت شدم ٬ می خوامت . تو برام از همه دنیا با ارزشتر و مهمتری! مرد خوبم دیدی که همیشه بهت تکیه می کنم و بی تو تنهام . هیچ وقت هم تنهات نمیزارم و بگم به من چه! ما با هم در مقابل زندگی موظفیم و تو تنها کسی هستی که وقتی در کنارشم حتی تو سخترین لحظات٬ از چیزی نمی ترسم ... سینه ات همیشه موقع خواب ٬ امنترین جا برای آرامش منه .. دوستت دارم و آرزو می کنم حالا که نزدیک میلاد خانوم زینب  هستیم .. خود ایشون به عشق ما بیافزایند و دعا کنن همیشه در کنار هم شاد و سلامت و عاشق باشیم با بچه های سالم و صالح.

عزیزم؛ دلبرم . دلم تنگه بیایی! آخ کی میایی!
دخترم ؛نازگلم دلم تنگه بیایی ٬ روی ماهت ببینم ؛ کی میایی
دختر گلم ؛ داریم همه چی رو برای اومدنت مهیا می کنیم .. انشاءالله آخر شهریور سلامت به دنیا میای! نمی دونی تکون خوردنات چقدر شادم می کنه .. بیتاب دیدنت میشم! کلی با بابات برات نقشه کشیدیم .. عزیزم خیلی دوست داریم و منتظر دیدنت هستیم .
نظرات 1 + ارسال نظر
.... شنبه 19 دی‌ماه سال 1383 ساعت 02:20 ب.ظ

یه زمانی اینجا برات مهم بود ... افتادیم تو روز مرگی ...... حالا دخترمون هم شده ۴ ماهه ......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد