سلام سلام به مردترین و بهترین مرد و بابای دنیا!
مامان و بابا!! یادته؟! پارسال کجا بودیم؟ اصلا فکر میکردی الان منتظر یه کوچولوی ناز باشیم؟! خدایا شکرت جز معجزه تو ! برای دعای دل پاک همسرم میسر نمیشد! خدایا الان دغدغه ام اینه تا آخر زندگی سلامت و شاد و خوشبخت زندگی کنیم و فرزندانی سالم و صالح داشته باشیم.. خدایا بچه سالم بهمون هدیه کن و باز ما رو مورد لطف خودت قرار بده ... خدایا دل خانواده ام را که عاشق این کودک خواهند بود رو همیشه شاد نگه دار ... خدایا همسرم رو همیشه برام نگه دار ..
نازنینم فدای مهربونیت ٬ همیشه عاشقتم ٬ اول تو بعد هم کوچولویی که از تو هست ... تا دنیاست می خوامت و ازت دور نمیشم .. بهترینم ..

و حالا اولین یادداشت رو برای تو می نویسم  تویی که تو وجودمی و بیش از وجودم دوستت دارم ٬ فرزند زیبای من هیجده هفته از وجودت میگذره و من هر روز بیشتر دوستت دارم .. نمیدونم می تونم مادر خوبی برای تو باشم یا نه!! اما دوستت دارم و همیشه بدون عاشقت خواهم ماند .. حتی اگه روزی برسه که بخوام تنبیه ات کنم بدون از دوست داشتنم خواهد بود .. می دونی عزیز دل مامان ٬ اونقدر دوست دارم که از روزی می ترسم که بری!! اما خوب بالاخره باید بری سراغ زندگیت .. عزیز مامان٬ من و بابا هر کاری می کنیم تا از حالا تا بعد خوب تغذیه و تربیت بشی و امیدوارم به یاری خدا بتونیم موفق باشیم ..
مامان فدای بابا و تو بشه گل نازم
منتظر طلوع زیبات هستم تا چهره زیبات رو ببینمت و در آغوشم حست کنم ...
دوستتون دارم ..

سلام .. خیلی وقته که دیگه اینجا ننوشتم ؛ (از وقتی در اینجا بسته شد .. ) ..... الان که خاطراتم رو مرور می کردم ؛ دیدم چه خوب کردم نوشتم .. اینا نمی زاره خدایی نکرده دچار روزمرگی شم .. چیزی که ازش بدم میاد .. از پنج دی که عهدمون رسمی شد .. بهم قول دادیم که هیچ وقت بهم عادت نکنیم و عاشق بمونیم .. روز عروسیم قشنگترین روز عمرم بود ..  دنیا بهم نشون داد می تونه زیباتر از تصور من باشه ... و ما هنوز وقتی جدا از هم در اداره هستیم دلتنگ هم می شویم و در تب و تاب رسیدن به خونه .. به خونه عشقمون .. خونه ای که توش پر از وابستگی است ... وابستگی من به تو! مرد من ... تو بهترینی ... وقتی  فهمیدم مادر هم شدم ؛ دست و پام و گم کردم! من هنوز بهم ثابت نشده لایقت هستم یا نه ؟! اونوقت مادر هم شدم؟!!!!!!!!!!!!!!  منی که بچه رو خیلی دوست دارم ٬ اونم فرزندی از تو! تویی که عاشقتم و میمیرم برات ... وقتی با اون دسته گل زیبا اومدی ؛ آروم شدم ٬ مثل همیشه ؛ وقتی می بینمت همیشه آسوده ام .. دیشب داشتیم یاد خاطرات می کردیم .. چه روزایی باهم داشتیم .. کوه می رفتیم ... ومن چه بیتاب لحظه خداحافظی بودم .. دلم نمی خواست زمان تکان بخوره .. و آرزو داشتم ٬ شب؛ در کنار هم و با هم قدم بزنیم و از آینده و خودمون بگیم و حالا هربار که شبا بیرونیم یاد آرزوهام میوفتم که فکر می کردم چقدر دور خواهد بود!! پارسال عاشورا فکرش هم برام آرزویی دست نیافتنی بود که امسال عاشورا در کنار هم باشیم!!! خدایا؛ یا امام حسین؛ یا باب الحوائج شما رو به همه خوبیها قسم میدم  ما رو همیشه عاشق و خوشبخت نگه دار ؛ خانواده ام همیشه سلامت و موفق باشند؛ فرزندانمون سلامت و مهدوی باشن .. خدایا سایه عشق حسین همیشه رو زندگیم باشه.
عزیزم ؛ اینجا رو همیشه حفظ می کنم تا یادم نره چه اشکها ریختم .. تا بتونم کمی قدرشناس باشم ... پارسال عید؛ شمال بودم و دور از تو .. حتی صدات هم نمی شنیدم .. چند بار زنگ زدم خونه نبودی ؛ وای به قدری حالم بد بود ؛ که دلتنگی رو همه می دیدن تو وجودم ... بالاخره یه بار که برای آخرین بار تو اون روز بود  نا امیدوانه باز زنگ زدم و صدایی عاشق گفت: بفرمایید و اشک من جاری شد ؛ یادته بیتابی و بد خلقیم رو چی درمون می کرد!! وجودت٬ عشقت٬ حرفات ... آخ معجزه می کنه آرامش وجودت .. از بس که ایمان در تو قویه ... هیچ جا کم نمیاری ..  هرچی بخوای با صبر به دست میاری و من چه با حرفات آروم و رام میشم ... هرچی اذیتم می کنه سریع می خوام بهت برسم و برات بگم تا کمی اخم دلم واشه .. قربون اون شنیدنای خوبت ... من هیچی کم ندارم .. هیچی ... خدا تو دنیا بهشت رو بهم نشون داده .. بهشت من تویی! بهشت من اون ثمره عشقته که تو وجودم داره رشد می کنه! بهشت من اون چشمای روشنته .. بهشت من عشقمونه و شکر و هزاران شکرانه بر این داشته هایم ..  همیشه بیشتر از روز قبل دوستت دارم مطمئن باش .. اگه گاهی با حرفام ناراحتت می کنم .. دلیلش به قول خودت مرتبه معرفت هاست ... خوب دیگه مونده تا این بال عشقت من رو به اوج ببره ... خیلی نوشتم .. اما خوب اینا برای خودمم هم خیلی خوبه و دوست دارم همیشه بنویسم که  خدای دنیای من عاشقتم ...

سلام ... عزیزم ... دلم خیلی برات تنگ شده ... خرید ها و کارها حسابی وقتمون رو گرفته .. ذهنم رو بهم ریخته .. با اینکه بهت قول دادم سعی کنم بهترین لحظات رو سپری کنم و شاد باشم .. اما دلهره ها نمی زاره .. شبا خواب ندارم و روزا عصبی !! نمی دونم چه کنم .. فقط بودنت کنارم بهم آرامش میده .. یادم نمیره بیست و نه آبان رو که با بیست و پنج ماه مبارک رمضان مصادف شده بود .. که بالاخره خانواده بله رو دادن و ما با اون تشریفات به هم محرم شدیم! چقدر در کنارت بودن برام لذت بخش بود و سعادت .. افتخار می کنم بهت ... تو بهتریم مرد دنیایی!  قوی و با ابهت ! مهربون و با گذشت! نازنین من ؛ تو توی هیچ چیز برام کم نزاشتی .. از روز آشناییمون  که از ۲۳ بهمن سال پیش بود تا به حال . همیشه در حقم محبت کردی و خوبی ... همیشه من رو امیدوار کردی .. منی رو که زندگی رو تموم شده می دیدم .. حالا دلم می خواد تا هستی نفس بکشم و در کنارت احساس خوشبختی کنم .. می دونی که چقدر دوستت دارم و همیشه تمام وجودم رو برات می زارم ... عزیز دل من ؛ دلم می خواد همیشه بهم امید بدی و دستام رو بگیری .. تو تنها تکیه گاهمی ومن! بی تو دیگه هیچی نیستم ... به اندازهء همه هستی دوستت دارم .. دوستت دارم .. دوستت دارم نازنینم